خدمت به مردم از جنبههاي مختلفي براي آدمي موثر
است، يكي از آن جنبهها آرامش روحي و رواني است؛ يعني كسي كه در انديشه گره گشايي
از كار مردم است وجدانش دائماً او را ياري ميكند و اكسير آرامش را به او هديه
ميدهد. همه مردم به دنبال كسب آرامشاند، اما راههاي آن را گم كردهاند، معمولاً
در تكاپو هستند تا با پول و امكانات مادي آن را به دست آورند. روشن است كه رفاه،
آسايش و خوشي مرهون پول و قدرت نيتس، چه بسيار افرادي كه تمكن و قدرت و شخصيت و
پول دارند اما به اندازهاي غم، غصه، دلهره و اضطراب خاطر ونگراني آنان را احاطه
كرده كه اگر مرگ خريدني بود تمام هستي خود را ميدادند و آن را ميخريدند. عكسش را
هم فراوان ميبينيم كه انساني خانه و يا فرشي كه روي آن بنشيند ندارد اما با نشاط
و روحيه است و طمأنينه ووقار دارد.
از نظر قرآن، كسي رفاه و آسايش دارد كه امنيت دل
دارد:
«الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم
الامن و هم مهتدون»؛[1]
كساني كه ايمان آورده و ايمان خود را به شرك
نيالودهاند، آنان راست ايمني و ايشان راه يافتگانند.
افرادي كه ايمان دارند و ايمانشان آلوده به گناه و
ظلم نيست، مومن و متقياند، اگر چه پول، مكنت و قدرت ندارند اما رفاه و آسايش
دارند، چرا كه امنيت قلبي دارند و بالاترين رفاه و آسايش يعني اين،انسان در زندگي
همه چيز را براي آرامش ميخواهد. تشكيل خانواده ميدهد براي اين كه سكينه و آرامش
به دست آورد.
«و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا
اليها و جعل بينكم مودتاً و رحمه»؛[2]
و از نشانههاي او اين كه از نوع خودتان همسراني
براي شما آفريد تا بدانها آرام گيريد و ميان شما دوستي و رحمت نهاد.
تشكيل خانواده براي آن است كه آرامش دل پيدا
شود،اگر خانه نا امن شد زندگي تلخ ميشود، وقتي معنويت بر خانوادهاي حاكم نشد زن
و شوهر حقوق يكديگر را رعايت نميكنند، مرد پرخاشگر و زن زباندراز ميشود وزندگي
را به جهنم تبديل ميكنند.
گناه، غم و غصه ميآورد، اضطراب و نگراني به همراه
دارد، وقتي ميبينيد كسي خانهاي چون قصر دارد، رياست و قدرت دارد،حسرت نخوريد.
«و الذين كفروا اعمالهم كسراب بقيعه يحسبه الظمان
ماء»؛[3]
و كساني كه كفر و رزيدند كارهايشان چون سرابي در
زمين هموار است كه تشنه آن را آب ميپندارد.
فرد گناهكار دائماً كوبندگي و عذاب وجدان دارد،
مثل پتكي كه بر روي سندان كوبيده ميشود، بر سر و روي زندگي چنين افرادي غم، غصه و
اضطراب ميبارد. اين گرفتاريها و اضطرابها نه فقط گريبانگير خود آنان است، بلكه
به اطرافيان وابستگان وخويشان نيز سرايت ميكند،همانند ديوانهاي كه كبريتي بر
اتاق مياندازد و چون جريان طبيعي آتش سوزاندن است لذا وسايل خانه، زن، فرزند و خودش
همگي در معرض خطر و خسارت قرار ميگيرند، آتش ظلم ظالم دامن ديگران را نيز
ميگيرد.
زندگي منهاي خدا، زندگي توام با گناه(مخصوصاً گناه
اجتماعي و تجاوز به حق الناس) تاريك و وحشتناك است:
«او كظلمات في بحر لجي يغشاه موج من فوقه موج من
فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج يده لم يكديراها ومن لم يجعل الله له
نوراً فماله من نور»؛[4]
يا كارهايشان مانند تاريكيهايي است كه در دريايي
ژرف است كه موجي آن را ميپوشاند و روي آن موجب ديگ راست و بالاي ان ابري است
تاريكيهايي است كه بعضي بر روي بعضي قرار گرفتهاست. هر گاه] انسان غرق شده[ دستش را
بيرون آورد، به زحمت آن را ميبيند و خدا به هر كسي نوري نداده باشد او را هيچ
نوري نخواهد بود.
گناه بزرگ آن است كه مسئوليتهايي كه به دوشمان
گذاشته شده انجام ندهيم ودر فكر حل مشكلات مردم نباشيم. آرامش خاطر و آسايش وجدان
براي يك كارمند و يا منصبدار آن است كه در پست و سمتي كه هست به خوبي انجام وظيفه
كند. اگر نكندبيشك مرتكب گناه عظيم گشته كه عاقبت آن نيز از كف دادن آرامش و
راحتي وجدان است.
در آخر سوره كهف چند آيه وارد شده كه از متشابهات
قران است و بايد بگوييم يك دنيا علم در اين چند آيه موجود است و مسئله«قضا و
قدر»«جبر و تفويض» و«تجسم اعمال» را به خوبي حل ميكند. در اين سوره داستاني
درباره خضر و موسي است كه بسيار خواندني است؛ آن دو، وارد شهر يا دهي شدند و
درخواست غذا كردند اما مردم به آنان ندادند و گرسنه از ده بيرونشان كردند. در
بيرون ده به ديوار شكستهاي برخوردكردند، حضرت خضر گفت: بايد اين ديوار را تعمير
كنيم موسي با اين كه به حضرت خضر قول داده بود كه اعتراضي نكند اما باز هم نتوانست
تحمل كند، لذا به حالت اعتراض گفت: به ما غذا ندادند و حالا ديوارشان را هم تعمير
كنيم.
حضرت خضر در تفسير اين قضيه فرمود: زير آن ديوار،
مالي از دو بچه يتيم مدفون است، براي اين كه اين مال از بين نرودو به دست بچه
يتيمهاي برسد آن را تعمير كردم. در همين آيه ميفرمايد:«و كان ابوهنا صالحاً»
براي اين كه پدر و مادرش شايسته و صالح بودند.
خوبي پدر و مادر باعث شد كه حضرت خضر و موسي آن
ديوار را تعمير كنند. اين آيه شريفه به ما ميفهماند كه اگر ميخواهيم آينده اولاد
و فرزندانمان تامين شود، بايد خدمتگزار جامعه باشيم و تا ميتوانيم به مردم
درمانده و بينوا، و افرادي كه جز خدا پناهي ندارند خدمت كنيم. خداوند بيناست و بر
تمامي كردارهاي بندگان نظارت دارد. وقتي كه از ما كردار صحيح و خدمت صادقانه ببيند
خودش از راههاي فراواني كه دارد ما را تامين ميكند.
بسيار رخ داده است كه پدر و مادري آينده
فرزندانشان را از نظر مادي تامين نكرده و مردهاند و هنگام مردن چيزي نداشتهاند،
اما آن شايستگي و شخصيتي را كه براي فرزندان خود به ارث گذاشته بودند آنان را به
مقام والا رسانيده و درجامعه عزيزشان كرد.
يكي از خلفاي بني عباس به عالم و دانشمندي گفت: به
من نصيحيت كن، عالم گفت: عمربن عبدالعزيز وقتي مرد،بچههايش شام نداشتند،اما از آن
جا كه وي خدمت بسياري به جامعه كرد بچههايش عزيز شدند، اما از خلفاي بنياميه
ديدم كسي(مروان حمار) را كه وقتي مرد شمشهاي طلايش رابا تبر تقسيم كردند و طولي
نكشيد ديدم كه بچههاي او به گدايي افتادهاند.
اگر تامين آينده و خوشبختي و سعادت فرزندت را
ميخواهي در جامعه خدمت گزار باش، در صورتي كه مردم آزار باشي و ظلم كني، مكافات
اين ظلمها دست و پايت را ميگيرد، و فرزندانت ني زدر زندگي خير نميبينند.
اگر خوشبختي و سعادت فرزندانت را ميخواهي و تنها
به فكر تامين دنيايشان نيستي، اگر قصد داري تحصيلات عالي را ادامه دهندو پستهاي
مهم اجتماعي را بگيرند، اگر ميخواهي از او تاجر يا صنعتگر بسازي و يا اگر دنيا را
براي او به ارث بگذاري، تا زماني كه به وظايفش آشنا نسازي، مسائل شرعي، اجتماعي و
اخلاقي اسلام را به او نياموزي، نتيجهاي ندارد، اول نماز، بعد شغل و تجارت و
پستهاي اجتماعي و سياسي.
آسايش و رفاه، ثروت و دارايي در زندگي، آسودگي
خاطر و آرامش وجدان نميآورد. شهيد مطهري(ره) ميفرمود: شخصي از نظر مال و تمكن و
از نظر شخصيت در سطح عالي بود و همه ما حسرت ميخورديم و ميگفتيم اين آدم چقدر
خوشبخت است! تا اين كه روزي در ضمن صحبت به او گفتم چرا بچهدار نميشود؟ داشتن
اولاد خوب است. عصباني شد و گفت: آقا! چه ميگويي؟! خودم بدبخت شدم بس است،
نميخواهم اولادم نيز بدبخت شوند. ديدم زندگي برايش به قدري تلخ است كه حاضر نيست
داراي اولاد شود!
شما تصور نكنيد حال كه كشورهاي متمدن، از نظر مادي
و نظم اجتماعي و پيشرفت صنعتي تكامل يافتهاند، آسودگي خاطر و آرامش وجدان هم
دارند،هرگز چنين نيست، بلكه مردم اين كشورها، هر شبانه روز چندين ميليون قرص خواب
آور ميخورند تا چند ساعتي به خواب روند واستراحتي بكنند.
آري، خدمتگزار مردم بودن و كارهاي آنان را سنجيده
و صادقانه انجام دادن، سبب آرامش است. اين حالت روحي را در همه انسانهاي خدوم به
روشني مشاهده ميكنيم. خدمت به مردم، خدمت به خداست و كسي كه به خدا خدمت كرد، در
آرامش است.
پي نوشت ها:
[1]. انعام(6) آيه82.
[2]. روم(30)آيه21.
[3]. نور(24)آيه39.
[4]. همان، آيه40.